غنیمت گرفتن دختران جوان (کنیز) توسط محمد


محمد (برای خودش) درجنگها کنیز بغنیمت میگرفت
سوره الاحزاب آیه 50 :
ای پیامبر،ما زنانی را که مهرشان ادا کردی بر تو حلال کردیم و کنیزانی را که بغنیمت خدا ترا نصیب کرد و ملک تو شد و نیز دختر عمو و دختران عمه دختران دائی و دختران خاله آنها را که با تو از وطنشان هجرت کردند و نیز زن مومنه ای که خود را برسول بی شرط و مهر ببخشد و رسول هم بنکاهش مایل باشد که این حکم مخصوص توست دون مومنان که ما حکم زنان عقدی و کنیزان ملکی مومنان را (پیشتر) بعلم خود بیان کردیم . این زنان را که همه را بر تو حلال کردیم بدین سبب بود کهبر وجود (عزیز) تو در امر نکاح هیچ حرج و زحمتی نباشد و خدا را بر بندگان مغفرت و رحمت بسیار است احکامی که در این آیه، خدای محمد برای محمد داده است عبارتند از:
* حلال کردن زنانی که محمد قبلآ، آنها را طلاق داده بود
* حلال کردن کنیزانی که در جنگ نصیب محمد شده بودند
* حلال کردن دختر دایی ودختر عمه و .....کنیزان ملکی
*حلال کردن زن مومنه که خودش را به محمد بخشید
* مخصوص محمد بودن این حکم
*رها کردن محمد از دردسر مراسم ازدواج با تک تک آنها
بنظر شما آیا این آیه بخاطر رفاه حال محمد آمده است یا بخاطر بندگان و مردم عادی آمده است ؟ آیا میتوانید ارتباط این آیه را با زمان امروزی پیدا کرد ؟ طبق این آیه ، آیا خدا برده داری و داشتن کنیز را آزاد میداند ؟ آیا با عدالت خدا سازگار است که گروهی از انسانها را با عنوان کنیز (دختران کم سن و سال و برده ) وگروهی دیگر را با نام غلام (برده مرد ) در اختیار گروهی دیگر قرار دهد و این کار را قبول داشته باشد ؟ آیا در حال حاضر خدا میتواند این دستورات را برای ما بدهد؟ آیا خدا هم مثل بشر است و با خدای 1400 سال پیش فرق دارد و دیگر چنین دستوراتی نمی دهد????این آیه (حکم)بخاطر این آمده است که بر وجود عزیز محمد در نکاح برای تک تک این زنان و کنیزان (دختران برده)هیچ حرج و زحمتی نباشد ایشان راحت باشندبا این حکم محمد میتواند از این به بعد با زنهایی که قبلآ طلاقشان داده بود براحتی رابطه زناشویی و ... داشته باشد

بنظر من خدا در گذشته بسیار دور و در حال حاضر هیچ فرقی نکرده است و دستوراتش در تمام دوران یکسان است و از ابتدا تا انتها با برده داری و جنگ و خونریزی وغارت اموال مردم بهر شکل و بهر نام مخالف بوده است و محمد تمام این آیات را بخاطر راحتی و قدرت طلبی خودش گفته است و خدایی به این عظمت و بزرگی دستورات و احکام حقیرانه ای مانند این را نمی دهد.

محبت به فرزند در حیوانات و اسلام شیعه

محبت به فرزند
 

نویسنده قرآن هم مرتد شد

عبدالله بن سعد بن ابی سرح چه کسی بود ؟
چرا محمد بعد از فتح مکه دستور داد تا عبدالله بن سعد بن ابی سرح را بکشند ؟
عبالله بن سغد ابن ابی سرح یکی از اولین نویسندگان قرآن در زمان محمد بود و همیشه نزد محمد بود و هر موقع که (به اصطلاح)
وحی بر محمد نازل میشد محمد به او میگفت واو هم مینوشت .
ولی از آنجایی که عبالله بن سعد فردی باهوش بود  گاهی اوقات به محمد پیشنهاد میکرد که لغات دیگری را جایگزین کلمات محمد کند تا جملات زیباتر و شیواتر شوند و محمد هم قبول میکرد و از اینجا بود که عبدالله فهمید که این سخنانی که محمد میگوید وحی نیست و محمد پیامبر نیست و بدین سان او مرتد شد واین مطالب را با همه در میان گذاشته و قرآن ومحمد را زیر سعال برد که چگونه میتوان وحی را دستکاری کرد و به خورد مردم داد . به همین دلیل محمد به محض فثح مکه ، چون از ناحیه عبدالله خطر احساس میکرد دستور قتلس را صادر کرد .
*   *   *   *   *
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن  این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه،  او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم  (A Guillaume) برگ 880 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم برگ.
*   *   *   *   *

يكي از كساني كه دستور قتل او بعد از فتح مكه در هر حالتي صادر شده بود عبدالله ابن سعد ابن ابي سرح كه كاتب وحي بود و مرتد شد و به آنها گفت من هر گاه كه آيات را مي نوشتم آنها را تغيير مي دادم وي برادر رضاعي عثمان بود و به او پناه برد و عثمان او را نزد پيامبر آورد و برايش امان خواست.

پيامبر كه خشمگين بود در پاسخ عثمان ساكت ماند و سكوتش طولاني شد و سپس گفت بسيار خوب . عثمان و عبدالله ابن سعد رفتند پيغمبر گفت : ساكت ماندم تا يكي از شما برخيزد و گردنش را بزند مردي از انصار گفت به من اشارت مي كردي و پيامبر گفت رسول خدا به كسي اشارت نمي كند براي كشتن.

دکتر علی شریعتی اسلامشناسی برگ 298

مزاحمت گشت اسلامی در لندن

Muslim Patrols in london